کاش وقتی آسمان بارانی است ، چشم را با اشک باران تر کنیم
کاش وقتی که تنها میشویم ، لحظه ای را یاد یکدیگر کنیم
روزای بارونی قطره های بارون رو بشمار
اگه بند اومد روی رفاقت من حساب کن ، نه کم میاد و نه بند میاد
به که گویم که تو منزلگه چشمان منی / به که گویم که تو گرمای دستان منی
گرچه پاییز نشد همدم و همسایه من / به که گویم که تو باران زمستان منی
میدانم که می مانی و از قلبم بیرون نمیروی
پس لااقل باران را بهانه کن ، دارد باران می آید
به هنگام نکوهش هنگامه باران ، به بهره اش نیز بیاندیش
چقدر این دوست داشتن های بی دلیل خوب است
مثل همین باران بی سوال که هی می بارد که هی اتفاق آرام و شمرده شمرده می بارد
باران که می بارد تمام کوچه های شهر پر از فریاد من است که می گویم:
من تنها نیستم , تنها منتظرم
پنجره ی باران خورده ات را باز کن
چند سطر پس از باران
چشمهایم را ببین که هوایت دیوانه شان کرده
دلم برایت تنگ است
همچون باران باش ، رنج جدا شدن از آسمان را در سبز کردن زندگی جبران کن
نگاه ساکت باران به روی صورتم دزدانه میلغزد
ولی باران نمیدانند که من دریایی از دردم
به ظاهر گرچه میخندم ولی اندر سکوتی تلخ میگریم
اندکی عاشقانه تر زیر این باران بمان ابر را بوسیده ام تا بوسه بارانت کند
بغضهای مرطوب مرا باور کن ، این باران نیست که میبارد
صدای خسته ی قلب من است که از چشمان آسمان بیرون میریزد
مثل باران چشمهایت دیدنی است /٬ شهر خاموش نگاهت دیدنیست
زندگانی معنی لبخند توست / خنده هایت بی نهایت دیدنیست
اگر میدونستی چقدر
برای اومدنت بارون رو بهانه نمیکردی
رنگین کمان من
در حسرت موجم ، باران کفافم نیست
درمان درد من ، باران ِ نم نم نیست
باران ، یا دوشِ آب ، چه فرقی میکند؟
نظرات شما عزیزان:
قلمم آبستن جملاتیست که
در ابهام خیالی سردرگم ناخن بر صدایم میزند
صدایی که طعم گریه میدهد و خموش می نالد
نگاهی که خفه خون میگیردرانتظار نگاهی
که میماند در انتهایش سراغ هیچ..
پاسخ: قشنگ بود ، مرثی